سلاممم بالاخره این دوبه وصال رسیدنن بفرمایید ادامه
نفوذ چشمای سبزش به قدری زیاد بود که به سرعت و مضطرب گفتم:
ـ پس چی؟ با کله!
به زور خندش رو خورد، اومد همون یه سانت بینمون رو هم پر کنه و ببوستم که بیشتر حول شدم،
انقدر بوی عطرش زیاد بود و استرس داشتم که توی لحظه ی آخری که لب هاش رو تا حد قابل ملاحظه ای جلو آورده بود، عطسه ی آب داری توی صورتش کردم. ادرین چند ثانیه ای توی هم
حال خشکش زد و بعد از اینکه چشم هاش رو با عصبانیت روی هم فشار داد به سمت روشویی
اتاق مسیرش رو کج کرد. این دومین بار بود که عاشقانه هاش رو به گند کشیده بودم.
بیا ملت هم عاشقانه دارن، ماهم عاشقانه داریم..! درست توی لحظه ی آخر برامون صبر مقدر می شه. با مشت توی سرم زدم که درد توش آفتاب بالانس زد.
-حقته خاک تو سر، دو دقیقه نمی شد دیر تر دهنت رو باز کنی و رعد و برق بزنی؟ عطسه نیست که آسمون قلمبست.
ادرین- نزن خانومم رو، سه کروموزومی که هست؛ منگولم می شه!
-از خود راضی اصلا من کی گفتم زن تو می شم که تو میم مالکیت هم تنگ اسمم می بندی؟
یه خنده خبیث کرد و گفت:
-والا فکر کنم نکه این مری ما ترس از ترشیدن داشت، قرار شد با کله عروس من بشه!
دلش رو گرفت و زد زیر خنده، انگار روی ابرها سیر می کرد. خوب بهونه ای به دستش داده بودم،
آخه آدم از کلمه ی با کله برای جواب مثبت دادن استفاده می کنه؟ خودت داری می گی آدم، مگه تو آدمی آخه؟ احمق یه با کمال میلی، استعدا دارمی، البته ای چیزی رو ازت گرفته بودن که اونجوری جواب اون سوال رمانتیک رو دادی؟ منگول چهارتا کتاب نخوندی که ازین لفظ قلم ها رو یاد بگیری.
بادست ادرین که پشت گردنم رفت، به خودم اومدم و دست از سرزنش خودم برداشتم. یه زنجیر
از گردن خودش باز کرد و دور گردن من بستش.
ادرین- غصه نخور، آقاتونم قراره با کله این مرینت رو تا ازش نزدن، از مامانش خاستگاری کنه! خودم
با کله نوکرتم تمام قد.
چقدر یهویی شده بود! هم من منتظر یه تلگر بودم هم اون ...
هم من غرورم رو دوست داشتم و هم اون ...
ولی هم من اون رو بیشتر از غرورم دوست داشتم و هم اون ...
همین نقاط اشتراک بین من و اون بود که به هم پیوندمون داد و من و اون شدیم ما...!
::]سه سال بعد [:::::
امیدوارم لذت لرده باشید پارت بعدی پارت اخره 🥲