تعداد پارت ۱۰۰ الی ۱۵۰ تا

دارای دو فصل

مقدمه:

گفتی آرزو کن و

به نسیم بسپار...

و تو را طوفان برد !

همین..

خلاصه رمان :

بازی پر از حیله، دروغ، نیرنگ، دو دختر دو بازیگر مردی شعبده باز در این میان چه کسی بازی رو از ان خود می کند ایا شعبده مرد به کار میاید می تواند این دو دختر برای رسیدن به معشوقه های خود چه کارهایی خواهند کرد ؟

با من همراه باشید 

برای دیدن پارت به ادامه مطلب برید ...

 

کتری رو رو ی گاز گذاشتم و خم شدم و هرچی فندک رو زدم روشن نشد با حرص جیغ زدم: 
-کاگامی! 
صدایی ازش نمیومد،کلافه موهام رو پشت گوش زدم و جی غ زدم: 
-مامان! 
صدای جارو برق ی قطع شد و در حالی که خم می شدم ودر کابینت رو باز می کردم داد زدم:

-این کبریت ها کجان؟باز این فندک گاز خراب شده 
صدای قدمایی رو پشتم شنی دم و صدای مامان باعث شد برگردم:
-تو کابینت باالی ظرفشویی 
کالفه بلند شدم و در کابینت رو باز کردم و دست بلند کردم و جعبه اش رو که لمس کردم فور ی برداشتمش و گاز رو روشن 
کردم کتری رو رو ی گاز گذاشتم و حرصی گفتم: 
-مگه قرار نبود برین قسطیی  سماور از لوازم خانگی بخرید؟
مامان درحالی که سیم جارو برقی رو جمع می کرد گفت: 
-پول خورد و خوراک و اجاره خونه و لباسای سه تا بچه رو بد یم یا سماور واجبه چه قدر غر می زنی این روزا مرینت؟ 
کلافه نگاهش کردم و جعبه کبریت رو، رو گاز انداختم و از آشپزخونه اومدم بیرون و به سمت راه رو رفتم که پام رو ی چیز تیز رفت و جیغ زدم و کف پام رو بلند کردم نوک مداد مغز ی معین بود. 
کف پام رو تو همون حالت با حرص ماساژ دادم و جیغ زدم:
-مایکل! 
خوبه یه اتاق فاصله است تا پذیرایی چرا اینا دوتاشون کر شدن!
مدادا و جامدادیش رو لگد زدم و رفتم سمت اتاقِ انتهای راه رو در رو باز کردم. 
مایکل با شال برا ی خودش کلاه درست کرده و چاغو گوشت بُری دستش گرفته بود و با صدای کلفت داد زد: 
-ای...خائن تو پادشاهِ مرا مسموم کردی ،خاک برسرت... 
کاگامی از اون ور دامنِ گل گلیش رو داد بالا و رو زمین زانو زد و بلند زد زیر گر یه و جی غ زد: 
-ای شوالیه من...از جانم بگذر...اما پادشاه قصدِ کشتنِ مردم بی گناه را داشت! 
مایکل اخم کرده دستی به سیبیالی نداشتش کشید و داد زد: 
-دهنت را ببند،بی حیا می دهم گلویت را خِر تا خِر ببرند. 
کاگامی نتونست تحمل کنه و زد زیر خنده و منم برا ی جلو گیری از خنده دستم رو رو دهنم گذاشت.
مایکل با تعجب گفت: 
-اشتباه گفتم؟ 
کاگامی با خنده گفت: 
-نه فقط خیلی رفتی تو نقشت
رفتم جلو و در حالی که میزدم پشت گردنِ مایکل گفتم: 
-واسه چی دفتر مداداتو رو جمع نمی کنی پام سوراخ شد؟ 
با اخم دستش رو، رو سرش کشید و گفت: 
-آخ دردم گرفت مری
با حرص اداش رو دراوردم :
-آخ دردم اومد مری...صد بار گفتم بهم بگو آبجی! 
مایکب چاقو رو رو ی می ز گذاشت و شال رو از سرش باز کرد و گفت: 
-برو بابا 
رو به کاگامی خندون گفت: 
-ادامه تمرین شب!
کاگامی براش بوس فرستاد و مایکل از اتاق خارج شد 
کلافه خودم رو زمین نشستم و گفتم: 
-چه جوری واسه یه نمایش مزخرف این طوری گریت می گیره؟ 
اشکاش رو که از نمایشش رو گونش مونده بود پاک کرد و در حال بلند شدن با لبخند گفت:
-استعداده دیگه... 

امیدوارم لذت برده باشید